خودتون رو معرفی میکنید ؟ سمیرا فرخی – رتبه یک کنکور کاردانی به کارشناسی آزاد ( واحد تهران جنوب ) مدرک کاردانی را از کدام دانشگاه گرفتید؟ پودمانی هادی. شما فکر می کنید اعتبار دانشگاه کاردانی یا سطح علمی داوطلب در کاهش زمان مطالعه چقدر می تواند تاثیرگذار باشد؟ به عبارت دیگر تعدادی از داوطلبان گمان می کنند که داوطلبان دانشگاه های معتبر سراسری جلوتر از آنها هستند. نظر شما چیست؟ راستش من فکر می کنم بی تاثیر هم نیست چون به هر حال اساتیدی که مثلاً برای دانشگاه های درجه چندم، سوم به بعد می آورند هم از نظر مدرکی هم از نظر سواد واقعاً فرق می کنند با اساتیدی که توی دانشگاه های معتبرتر هستند. خیلی فرق می کنند. من این ضعف را دیده ام. چون من پودمانی می خواندم خیلی از اساتید ما اصلاً سوادشان از بعضی دانشجویانی که خودشان خوانده بودند شاید کمتر است ولی خب نمی توانم بگویم که همه شان این جوری هستند چون استاد خوب هم داشتیم ولی با همه اینها چون که معمولاً دانشجوها خودشان هستند که درس می خوانند یا نمی خوانند یا بالاخره کار می کنند یا نمی کنند بیشتر دانشجو بیس است تا استاد یا دانشگاه. چه سالی فارغ التحصیل شده اید؟ آذر 86. کلاً نمی خواستم دیگر ادامه بدهم چون فکر می کردم اصلاً چیزی یاد نمی گیرم. رفتم کلاس بیرون و سراغ کار و این جور چیزها. فاصله بعد از فارغ التحصیلیتان تا شروع مطالعه باعث افزایش زمان مطالعه تان شد؟ یا تاثیر منفی دیگری داشت؟ راستش خب تاثیر که دارد. صد درصد هم تاًثیر دارد چون بالاخره مثلاً من خودم 2 سال فاصله گرفته بودم دانشگاه هم حالا خیلی … بود. مثلاً ریاضی خیلی از چیزها را من یادم رفته بود. هنوز هم مثلاً من مشتق را یادم نمی آید. هیچ وقت هم سعی نکردم به یادم بیاورم ولی خب واقعاً تاثیر داشت همه اینها. از خیلی چیزها فاصله گرفته بودم. بیشتر رفته بودم توی کار و عملی تا تئوری فرمولها و تمام فکرم یک جور دیگر شده بود. در کلاسها 10 روز اول می گفتم این را ما داشتیم، این را ما داشتیم؛ این جوری بود. برای همین تاثیر دارد ولی خب چیزهای دیگر هم بی تاثیر نیستند برای همین اینها را می پوشانند. در کلاسهای کنکور (برای چه دروسی) و آزمونهای آزمایشی شرکت کردید؟ من 4 تا از درسها را ثبت نام کردم 4 تا اصلی که نداشتم. به هر حال ذخیره و ساختمان و مدار و از کلاسها راضی بودم چون من اصلاً اهل درس خواندن نیستم. این را بی تعارف دارم می گویم و سرکار هم می رفتم و کلاً آدمی نبودم که وقت بگذارم و یک چیزی را خودم بخوانم. برای همین من کلاً باید در جو باشم. بنشینم و فوقش گوش بدهم؛ اینجوری بیشتر یاد می گیرم. برای همین کلاسها را نوشتم. آزمونها را هم نوشتم. اصلاً من نمی خواستم کنکور شرکت کنم امسال. بعد بچه ها را توی Yahoo می دیدم در تب و تاب کنکور هستند و می خواهند ادامه بدهند. گفتم من هم هستم. اینجوری شد بعد کلاسها به نظر من فوق العاده بود چون سر کلاس من واقعاً گوش می دادم. حالا حرف هم می زدیم دیگر! ولی خب آزمونهایش از این نظر که حس رقابت خاصی بود که بعد از آزمونها نتیجه خیلی احساس خوبی داشت. اگرکه الآن می توانستید انتخاب کنید باز همان کلاسها و آزمونها را انتخاب می کردید؟ بله، باز هم می رفتم. شاید مثلاً از اول برنامه سازی هم می زدم چون من توی آزمون برنامه سازی را خوب نمی زدم به این خیال که من توی دبیرستان سی و پاسکال داشتیم دیگر. من فکر می کردم چون آن زمان خوب بودم هنوز هم هستم. همین که من می گویم فاصله می افتد، فاصله باعث شد من یادم برود. اصلاً دیگر حس خواندن هم نداشتم. گفتم خودم می خوانم چون 4 روز هم در هفته کلاس داشتیم اصلاً من نمی توانستم هم کار کنم هم کلاس بروم هم بخوانم ولی اگر دوباره می رفتم شاید برنامه سازی هم می گرفتم که خیالم راحت بشود. برای سایر دوستانی که امکان شرکت در کلاسهای کنکوری را ندارند چه توصیه ای دارید؟ راستش نمی دانم چه بگویم چون من کمی فکر خودم فرق می کند. من اصلاً اهل خواندن نیستم و پشتکارم قوی نیست. به هر حال من فکر می کنم که بستگی به این دارد که چه کتابی را انتخاب می کنند باید یک رفرنس حتماً داشته باشند یعنی یک نفر که بتوانند از او بپرسند چون دانشجو یک مبحثی را که می خواهد بخواند اگر در آن گیر کند دیگر انگیزه برای ادامه دادن آن ندارد. باید مطمئن باشد که می تواند آن را حل کند و جلو برود مگر اینکه بخواهد حذفش کند. برای همین باید یک رفرنسی داشته باشد یا یک کتاب خوب. کتابهای … از نظر خودآموزی به نظر من کتابهای خوبی هستند. حالا من شاید هر کدام را مثلاً 20 صفحه خواندم نه بیشتر ولی از نظر اینکه بخواهند خودشان بخوانند به نظرم کتابهای خوبی آمد. همه اش هم بستگی به اعتماد به نفس شخص نسبت به خودش دارد. اگر یک نفر فکر می کند خودش می تواند درس را بفهمد، می فهمد اگر فکر میکند نمی فهمد باید دنبال استاد باشد. برای دروس تخصصی و عمومی رفرنس می خواندید یا کتاب کنکور؟ راستش من فقط جزوات اساتید را خواندم یعنی همه کتابها را گرفتم. کتابهای … نمی دانم باید اسم ببرم یا نه؟ 2 تا از موسسه ها را کلاً کتابهایشان را گرفتم کامل؛ ولی هنوز نو هستند! الآن داده ام به یکی از بچه ها بخواند. من چون هم آزمونها را بودم هم کلاسها را از هر کدام از درسها 2 تا داشتم. 4 تا از درسها را 2 تا داشتم ولی من همان کلاسهایی که آمده بودم هر چیزی را که استاد درس می داد موقعی که کلاس داشتم کلاً نمی خواندم. بعد از اینکه کلاسهایم تمام شد یعنی ماه آخر آبان بود فکر کنم می خواندم یک چیزهایی را. همان جزوه را بعد آخرش از هر فصل تست 20 تا 30 تا تست گذاشته بودند؛ تستهای سالهای قبل بوده که گلچین شده بود. همانها را من 2 بار زدم تاثیر هم داشت. دیگر تست زیاد نزدم. راستش چون بیشتر نمی رسیدم راستش اصلاً حسش را هم نداشتم. فقط مباحث را دوره می کردم. 2 بار من دوره کردم. دوره ام هم یک جور خاصی بود. مثلاً قبل از هر آزمونی که می دادم روز آخر مثلاً پنجشنبه را می گذاشتم برای دوره. هر درس را نیم ساعته دوره می کردم. دقیقاً پنجشنبه جمعه ای هم که ساعت 3 کنکور داشتیم همین کار را کردم . شما پیشنهاد رفرنس خواندن به داوطلبان می کنید یا طبق تجربه خودتان نظرتان بر این است که کتب کنکوری کافی هستند؟ یک خرده فرق می کند همه می گویند باید یک رفرنس باشد که از روی آن بروی جلو بعد یک سری تستهای مولف نه، تستهای کنکور را باید بخوانند. اساتید هم حتی همین را می گفتند ولی من این جوری بودم باید مباحث را یاد می گرفتم مفهومی، مساله ای؛ بعد 10 تا تست هم آخرش می زدم. اینجوری کارم راه می افتاد. این مفهومی خواندن در کلاسها شکل می گرفت یا با مطالعه کتب کنکوری؟ در کلاسها شکل می گرفت. چند ماه مطالعه کردید و به طور میانگین روزی چند ساعت؟ من که کار می کردم و هنوز هم کار می کنم ساعت کاریم هم یک جوری نبود که مثل خانم فرهودی (رتبه 1 تهران شمال) بتوانم کمش کنم. متاسفانه تا ساعت 6 و 7 هم می ماندم سرکار بعد اینکه یک ذره بدآموزی شاید داشته باشد من بگویم روزی چند ساعت درس می خواندم! راستش من در خانه که اصلاً نمی توانستم درس بخوانم چون می رفتم خانه آنقدر خسته بودم که فقط پای کامپیوتر و اینترنت بودم ولی دیگر خودم را مجاب کرده بودم در شرکت ساعت 5:30 کارتم را می زدم و می رفتم همان جا پشت میز کنفرانسمان می نشستم و 2 تا 2:30 ساعت می خواندم. 8-7:30 می زدم بیرون. می آمدم خانه حدود 9 بود و 1 ساعت هم شام و استراحت بعد تا یک ساعت و نیم دیگر می خواندم. در کل روزی 4 ساعت هم نمی شد حدوداً 3 ساعت. این هم فقط مربوط می شد به ماه آخر یعنی کلاسهایم که تمام شد. من کلاس که می رفتم اصلاً درس نمی خواندم. سر کلاس ولی گوش می دادم. کلاسهایم که تمام شد دیگر اصلاً ناامید شده بودم. بچه ها می گفتند یک جای دیگر بزن اصلاً تهران-جنوب را نزن؛ بی خیال شو قبول نمی شوی چون نمی خوانی. مثلاً من عمومیها را اصلاً دست نزدم تا 10 روز آخر. ادبیاتم اصلاً جزو حذفیاتم بود. زبان نخواندم؛ تنها چیزی که خواندم، 2 روز معارف خواندم؛ 3 روز مانده بود به کنکور به من مرخصی دادند در آن 3 روز روزی 6-5 ساعت می خواندم . فکر می کنید چند درصد از زمانی که برای کنکور گذاشتید مفید بوده؟ به نظر من غیر از مواقعی که sms می زدم بقیه اش مفید بوده. می خواندم مباحث را، تستپهایش را هم آخرش می زدم برای هر درس 1 ساعت، 1.5 ساعت، 2 ساعت وقت می گذاشتم. بیشتر من چون زمان یک درس را در شرکت می خواندم، یک درس را در خانه می خواندم فصل به فصل می رفتم جلو. اکثر داوطلبان در مدت چند ماه مطالعه شان به دلایل مختلفی مانند عدم کسب رتبه دلخواه در آزمونها، عقب افتادن از برنامه ریزیشان، فراموشی مطالبی که ماههای قبل خوانده اند و … گاهی احساس می کنند که از داوطلبان زیادی عقب هستند و این روحیه در یادگیریشان تاثیر منفی می گذارد و باعث می شود بیشتر از برنامه شان عقب بیافتند. به عبارت دیگر سایر رقیبانشان را خستگی ناپذیر، با پشتکار عالی و حافظه دائمی تصور می کنند. اگر شما این تجربه را داشتید چطور با آن کنار آمدید؟ راستش این موضوع را که زیاد تجربه کرده ام چون خودم همین جوری بودم. سر کلاس که گوش می دادم همان موقع تستها را می زدم ولی جلسه بعدی، مباحث قبلی اصلاً یادم نبود بعد بچه ها را می دیدم می گفتند دور دوم یا سومشان است، می گفتم چه جوری اینها درس می خوانند که مثلاً 3 دور تمام شده! من 25% اول مباحث را هنوز شروع نکرده ام. ولی حتی یادم هست یک بار 4-3 روز درس نخواندم، 1 ماه مانده بود به کنکور؛ بعد با یکی از دوستانم مشورت کردم گفتم اصلاً بی خیال شدم باید چکار کنم؟ نمی توانم حتی شروع کنم دوباره. کمی مشورت کردیم. جو دادیم. قرار شد sms بزنیم خبر بدهیم که مثلاً نیم ساعت خواندم، اینقدر خواندم. این جوری شد یعنی به نظر من این ارتباطی که بین بچه ها هست خیلی بیشتر تاثیر دارد که در جمع باشند چون مثلاً من با دوستانم که chat می کردم مثلاً می گفتند من ادبیاتم تمام شد دور دومم است. می دیدم من هنوز شروع نکردم. ولی آن کسانی که می گذارند برای آخرها یا این انگیزه هایی که همه اش فکر می کنی 10 روز مانده برنامه ریزی می کنم توی این 10 روز یک روز ادبیات می خوانم، یک روز این را می خوانم، یک روز آن را می خوانم یعنی به خودت باید انگیزه بدهی. دیگر باید فکر کنی که توی این 10 روز هم می توانی جمعش کنی. یک مثل معروفی هست که می گوید برای یادگرفتن آدم هر چه زمان کمتری داشته باشد چیزهای بیشتری یاد می گیرد یعنی واقعاً همین طور است به نظر من. ولی می دانید این آزمونها یک ذره ترسناک بود مثلاً من 2 روز آخر را سخت می گرفتم آزمون را می شدم نفر 4، همه می گفتند تو قبولی و من از این می ترسیدم که ضایع بشوم و قبول نشوم و همه بگویند تو که این جوری شد قبول نشدی! این برای من خیلی سنگین بود. این بیشترین استرس را داشت. پیش آنهایی که فکر می کنند صد درصد قبول می شوم … می دانید پشت سر آدم حرف می زنند که طرف این قدر می خواند و به روی خودش هم نمی آورد و می گوید من نمی خوانم. خانواده خیلی چیز جالبی است، من اصلاً به خانواده ام نگفتم که کنکور دارم! یعنی خودم همین جوری تصمیم گرفتم، ثبت نام کردم، کلاسها را رفتم؛ می گفتم کلاس دارم. درسی که می خواندم می گفتم درس خودم است چون 1.5 ساعت هم بیشتر توی خانه نمی خواندم بیشتر توی شرکت 2 ساعت می خواندم برای همین بعد از نتیجه تازه گفتم من کنکور دادم قبول هم شدم! لطفا تجربه های مثبت و منفی مدتی که برای کنکور آماده می شدید را عنوان کنید. راستش من معارف را شاید 5-4 ساعت برایش وقت گذاشتم ولی همان 80 زدم خیلی خوشحالم از این بابت! ممکن است که بیشتر توضیح بدهید؛ واقعاً چطور با این میزان مطالعه این درصد بالا را کسب کردید؟ نمی دانم شاید اطلاعات عمومیم بالا است. من درسهای عمومی را از روی اطلاعات عمومیم می زنم. این جوری بگویم یعنی از روی روانشناسی که منظورش چی است که چنین سوالی پرسیده، مسلماً چنین چیزی می خواهد! بیشتر این جوری بود. مثلاً من یادم است زمانی که سرکار می رفتم از این 2 ساعتهای آخر معارف را توی شرکت از یک سر سالن تا آن سر سالن می رفتم 2 تا از درسهایش را از روی کتاب مولفم می خواندم و از عمومی ها فقط معارف را خواندم. زبان تخصصی و عمومی و ادبیاتم را گذاشتم جزء اطلاعات عمومی کامل! ولی از درسهای تخصصیم کتابها را می خواندم. در مورد روش مطالعه، تست زنی و مرورتان بفرمایید. من جزوه استاد یا کتابی که شبیه جزوه استاد بود که سر کلاسها رفته بودم را می خواندم. مثلاً اگر قرار بود 2 ساعت درس بخوانم، مثلاً 1.5 ساعت را می خواندم چون طول می کشید مسائلش را و 20 تا تست آخرش که مسلماً تست کنکور بودند. تستهای تالیفی را نه پیشنهاد می کنم نه می زنم چون به نظر من ذهن آن استاد یا آن شخصی که آنها را طرح می کند ممکن است اصلاً ربطی نداشته باشد به آن مباحثی که توی کنکور می آید. به همین خاطر من پیشنهاد نمی کنم. درست است درس را جا می اندازد ولی برای امتحانات دانشگاه نه برای کنکور ولی تست را حتماً باید بزنید؛ حتی همان 20 تا نمی خواهم بگویم کافی است ولی واقعاً برای من جواب داد چون که تستهای خاصی بود که هیچ وقت در مسائل تشریحی یاد نمی گرفتم که چطور باید این مسئله را حل کنم. من خیلی از درسها را از همان 20 تا تست یاد گرفتم. آیا درسی بوده که احساس کنید یادگیریش نسبت به دروس دیگر برایتان مشکلتر است؟ (اگر این تجربه را داشتید راهکاری که برای مطالعه این درس بکار برده اید چه بوده است؟) راستش من یک اخلاق بدی دارم فکر می کنم هیچ وقت مشکلی پیش نمی آید. اگر بخواهم بخوانم فقط می گویم حالا یک کاریش می کنم ولی یکسری از درسها را اصلاً نمی خواستم حذف کنم. درسهای عمومی را می خواستم حذف کنم مثلاً من 30 زدم ادبیاتم را. دیگر مشکل خاصی نداشتم، ریاضی را می دانستم همه می خواهند حذف کنند من لج می کردم می گفتم من نمی توانم ریاضی را حذف کنم. می خواهم بزنم چون ریاضیم خوب بوده حیف است که از آن استفاده نکنم ولی درسهای دیگر را همه می زدند ما هم می زدیم دیگر. چنانچه مایل باشید درسهای تخصصی و عمومی را یک دور مرور کنیم و شما به این سوال که در این درس درصد بالایی کسب کردم چون … در ارتباط با هر درس پاسخ بدهید. در واقع مهمترین دلیل موفقیتتان در هر درس را بفرمایید. (اگر اشتباهی کردید یا توصیه ای دارید) معارف: کلاسهای عمومی. ادبیات: ادبیات را هم درصد بالایی نزدم 30 زدم من فقط درک مطلب زدم. زبان عمومی: زبان عمومی هم زبانم خوب بود دیگر؛ من از بچگی زبان کار می کردم برای همین. بیشتر واژگان یا گرامر؟ واژگان. ریاضی و آمار: ریاضی و آمار را هم کلاس که نرفتم. همان اطلاعات خودم بود. فقط آمار یک کم احتمال را خواندم. مدار منطقی: مدار منطقی را که کلاً نه که اولش با ریاضی شروع می شود مبنا بود و همه اینها ریاضی راهنمائیمان بود خیلی خوب بود. با این انگیزه شروع شد سر کلاس هم که خوب می شد. برای همین مدار را چون بیس ریاضی داشت دوست داشتم. آن را هم 100 زدم. زبان تخصصی: زبان تخصصی را هم که نخواندم چون من خودم دنبال MCSE و شبکه که بودم کلاً زبان تخصصیم خوب بود. برای کارم و درسهای خودم. برای همین زدم. من می خواستم ول کنم دوستانم می گفتند کی می خواند ضریبش 1 است نخوان ولی 90 زدم. ذخیره و بازیابی: ذخیره را هم که همان کلاسم. چون من نخوانده بودم. سیستم عامل: سیستم عامل، راستش من خیلی تست نزدم. همان تستهای آخر جزوه ام را زدم ولی باز هم یک خرده در همان فاز بود بیشتر، هم اینکه من الگوریتمها را خوب یاد گرفته بودم تستها هم اکثراً از الگوریتمها بود. ساختمان داده: ساختمان را هم جزوه استادم را خواندم، آن هم کلاسم. کلاً درسهای اصلی را کلاسم تاثیر داشت. برنامه نویسی: برنامه سازی را من هم می ترسیدم که اصلاً خوب نزنم یعنی درصدهای بچه های سال قبل را که نگاه می کردم می دیدم که اکثرا بالای 60 بوده. می گفتم چطور می توانم من که توی آزمونها 30-25 می زنم این را عوضش کنم؟ عمراً نمی توانم اصلاً. ولی آزمون آخر را که دادم ضعفم توی برنامه سازی رتبه ام را کشید پایین؛ پنجم شدم. دیدم که برنامه سازی 25 درصد زدم. 2 روز وقت گذاشتم برایش یعنی کلاً درسهای دیگر را بی خیال شدم. برنامه سازی را می خواندم از کتابش، جزوه و کتاب، تاثیر داشت واقعاً؛ 90 درصد زدم. در مورد تفاوت سطح سوالات 88 با سالهای قبلتر بفرمایید. من نمی توانم مقایسه کنم چون من ننشستم که ببینم آزاد 87 چی است دقیقاً، ولی در کل من از آزمون که آمدم بیرون بالاخره آن 20 تا تستهای آخر فصلها را که می زدم واقعاً خیلی ساده تر بود خیلی از درسها. ادبیات یک ذره سختتر بود چون به نظرم من آزمونهای خودم را که چک می کردم ادبیات را بهتر می زدم تا کنکور. معارف خوب بود خیلی خوب بود. من همه را زدم. یک جورهایی درسهای تخصصی ذخیره اش سختتر بود. سیستم عامل ساده تر شده بود. برنامه نویسی که اصلاً آب خوردن شده بود واقعاً. ریاضی خیلی سخت بود ولی آمار و احتمالش بد نبود. مدارش هم مثل همیشه بود. به نظرم 2-1 تا سوالش خیلی ساده بود. در کل من آمدم بیرون گفتم قبول می شوم. من معمولاً عادت ندارم بگویم این جوری یعنی همیشه می گویم آن یک درصد احتمال ممکن است کار دستمان بدهد ولی آمدم بیرون گفتم احتمالاً من قبول می شوم. خوشحال بودم راضی بودم حداقل از آزمون که ساده بود. به داوطلبانی که می خواهند یک/چند درسشان را حذف کنند چه توصیه ای دارید؟ آیا تفاوت سطح سوالات هر درس در کنکورها به اندازه ای ثابت است که بتوانند پیش بینی کنند که با مطالعه چند درس می توانند تراز لازم را کسب نمایند؟ به عبارت دیگر ریسک این کار حداقل برای داوطلبانی که هدفشان قبولی در تهران و شهرستانهای تراز بالا هست قابل پذیرش است؟ به نظر من بستگی دارد که چه درسی را حذف کنید. دروس تخصصی مثل ریاضی و آمار را چون همه حذف می کنند ضرری به شما نمی زند. نهایتاً شما هم با همه مقایسه می شوید و شما هم مثل آنها هستید و صفر می زنید. من خودم ریاضی را حذف نکردم چون می دانستم بقیه اکثراً حذف می کنند. من که می توانم حداقل 5-4 تا سوال را جواب بدهم آنقدر برایم تاثیر دارد که ریسک کنم و حذفش نکنم. اگر کسی می خواهد حذف کند و واقعاً نمی تواند بخواند خب ریاضی و آمار را می تواند حذف کند چون بقیه هم همین هستند اما درسهایی مثل درسهای تخصصی و ذخیره و سیستم عامل و ساختمان را مخصوصاً اصلاً پیشنهاد نمی کنم حذف کنید چون درصدهای کنکورها را که نگاه می کردم اکثرا که خیلی هم تاپ بودند در رنج 50 بودند. برای همین خب همه خوانده اند دیگر، نفرهای برتر، اکثریت که نمی آیند درسهای تخصصی را حذف کنند. وقتی که این همه خوانده اند باز 50 درصد می زنند اگر کسی بخواهد یک درس را حذف کند مسلماً زیر 40-30 دیگر بیشتر نمی تواند بیاورد چون بالاخره خود درسی که حذف شده یک درصد خیلی خاصی را می گیرد و کم می کند برای همین اصلاً پیشنهاد نمی کنم ولی درسهای عمومی مثلاً زبان تخصصی یا چیزهای دیگر را اشکال ندارد. درباره یک حس مشترک بین اکثر داوطلبان در روزهای قبل از کنکور این است که “احساس می کنم هر چی که خواندم فراموش کردم” نظرتان چیست؟ باز یک ذره سوالتان برای من فرق می کند چون من ماه آخر شروع کردم ولی طبیعی بود. دیگر من یک مبحث را می خواندم 4 روز بعدش می گفتم راستی آن مبحث ممکن است یادم نباشد برای امتحان ولی آزمونها را که می دادم روز آخر دوره می کردم بعد من یک چیزی خاص خودم داشتم یک دفترچه داشتم مثلاً اگر می خواستم سیستم عامل را بخوانم حالا جزوه را می خواندم در همان 2 ساعت، نیم ساعت وقتم را می گرفت ولی واقعاً این کار را می کردم. برداشت خودم را انگار خودم می خواهم جزوه دست نویس برای خودم درست کنم می خواستم نکته برداری کنم دیدم من دارم همه چیز را می نویسم برای همین یک جورهایی جزوه برداری کردم. پاراگرافها و چیزهای اضافه را حذف کردم بعد موقع دوره مثلاً سیستم عاملی را که من 4 فصل می خواستم بخوانم واقعاً نیم ساعت وقتم را می گرفت ولی واقعاً 4 فصل را کامل خوانده بودم حتی یک واو هم جا نمی ماند چون جزوه را کامل نوشته بودم. چیزهای مهمی که واقعاً لازم بود دوره شود به این صورت من همه مباحث را دوره کردم. در مورد شرایطی که سر جلسه داشتید (وقت کم آوردن، استرس، بی دقتی، پاسخ نامطمئن به تستها و … ) بفرمایید. استرس که نداشتم. معمولاً استرس ندارم. سر جلسه سعی کردم با بچه ها دوست بشوم ولی همه استرس داشتند غیر از این هم سر جلسه من زود تمام کردم برگشتم از اول چک کردم که ببینم کلاً چی زدم و بشمارم چند تا زدم و آمار خودم را درآورم. دیدم مثلاً یکی از درسها را گزینه 3 بود، من 2 زده بودم. برای همین گفتم نکند باز هم چنین مواردی باشد. کلاً تمام جوابهای پاسخنامه ام را با سوالهای جزوه ام چک کردم. دیدم همان یکی بود. بعد تست 50-50 هم بله؛ همین ادبیات چون اطلاعات عمومی بود، کلاً روی شانس یکم رفتم جلو. 50-50ها را مثلاً روی پاسخنامه ام نگاه می کردم می دیدم مثلاً این 3 تا خالی است. چکارش کنم باید یک کاریش بکنم! چند تا از این 50-50ها را باید جواب بدهم. فقط این ریسک را برای ذخیره نکردم چون نمی توانم کاری بکنم. ذخیره حل کردنی است ولی بقیه مثلاً برای ریاضی 3 سوال ریاضی جواب دادم. مباحثی را که اصلاً نمی خواستم جواب بدهم را جواب دادم. آمار را هم همینطور. اکثر تستهایی که زدید درست بود؟ بله، خوشبختانه خوب بود. حتی من توی برنامه سازی هم یکی را شانسی زدم. شانسی که نه همین 50-50 ها را ولی باز هم خوب بود حتی ادبیاتم هم به رحال بهتر از آنی بود که فکر می کردم. با توجه به اهمیت بالای انتخاب اول در قبولی کنکور دانشگاه آزاد چه توصیه ای برای داوطلبانی که سطح بالا انتخاب رشته می کنند دارید؟ من چون فقط به بچه های سرکار گفته بودم استرس اینکه قبول نشوم را نداشتم. از اول هم فقط دوست داشتم تهران جنوب را بروم. بیس را خواست خدا گذاشتم. از طرفی هم می گفتم فوقش نمی شوم بالاخره آزاد هزینه دارد و اگر قرار است هزینه اش را بدهم چون خودم هم دارم این کار را می کنم پس آن چیزی را که خودم می خواهم را می کنم. اگر قرار باشد که نروم خب می روم علمی-کاربردی که کنکورش هم اسفند ماه بود. گفتم نتیجه کنکور که آمد اگر قبول نشدم می روم علمی-کاربردی؛ دیگر حداقل جایی را دارم می روم که خیلی به من زور ندارد. جای دوری نمی روم جوری نمی شود که بگویم …
Read More »