نغمه های غم
مدیر انجمن: Moh3n II
Re: نغمه های غم
اشکم ولی بپای عزیزان چکیده ام
خارم ولی بسایه گل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر بگریبان کشیده ام
چون خاک در هوای تو از پا افتاده ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
از جام عافیت می نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده منم که از همه عالم بریده ام
گر می گریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام
(رهی معیری)
خارم ولی بسایه گل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر بگریبان کشیده ام
چون خاک در هوای تو از پا افتاده ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
از جام عافیت می نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده منم که از همه عالم بریده ام
گر می گریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام
(رهی معیری)
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
Re: نغمه های غم
یکی بود ، یکی نبود ...
و این گونه تمام قصه ها با جدایی آغاز می شود...
و این گونه تمام قصه ها با جدایی آغاز می شود...
Re: نغمه های غم
و اینگونه کامل شد :SJJ نوشته شده:یکی بود ، یکی نبود ...
و این گونه تمام قصه ها با جدایی آغاز می شود...
همیشه یکی بود ، یکی نبود
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
Re: نغمه های غم
دریای غم ساحل ندارد
کاش در این دنیا غم نبود و یا اینکه جای خود را برای اندک زمانی با شادی عوض می کرد.
ای کاش هرگز غروبی نبودغمی در دل دارم که باکس توان گفتنش نیست غمی که مرابه گریه نمی سپارد بلکه می سوزاند.
ساعت ها در اطاق تنهاییم نشسته ام.
قلم و موسیقی همدم تنهاییم شده .
ساعتهابه گل خشکیده داخل باغچه مینگرم.
اما او نیز سرد و غمگین است.دیگر حتی کسی او را نمی بوید چه برسد به نوازش.
امید و آرزوهای از دست رفته ام را با قطرات اشک همراه می کنم.اما به آرامی تا اطرافیان خبردار نشوند.
تا ندانند در پس این ظاهر شاد و سرزنده غم چگونه بر من حکومت می کند.
آری راست گفته اند:دریای غم ساحل ندارد.
کاش در این دنیا غم نبود و یا اینکه جای خود را برای اندک زمانی با شادی عوض می کرد.
ای کاش هرگز غروبی نبودغمی در دل دارم که باکس توان گفتنش نیست غمی که مرابه گریه نمی سپارد بلکه می سوزاند.
ساعت ها در اطاق تنهاییم نشسته ام.
قلم و موسیقی همدم تنهاییم شده .
ساعتهابه گل خشکیده داخل باغچه مینگرم.
اما او نیز سرد و غمگین است.دیگر حتی کسی او را نمی بوید چه برسد به نوازش.
امید و آرزوهای از دست رفته ام را با قطرات اشک همراه می کنم.اما به آرامی تا اطرافیان خبردار نشوند.
تا ندانند در پس این ظاهر شاد و سرزنده غم چگونه بر من حکومت می کند.
آری راست گفته اند:دریای غم ساحل ندارد.
برای تعجیل در ظهور و سلامتی امام زمان (ع) یک صلوات بفرستید.
Re: نغمه های غم
به جستجوی تو
و درگاه کوه می گریم،
در آستانه دریا و علف.
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم،
در چهر راه فصول،
در چهارچوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد
ـ متبرک باد نام تو! ـ
و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را…
( احمد شاملو )
و درگاه کوه می گریم،
در آستانه دریا و علف.
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم،
در چهر راه فصول،
در چهارچوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد
ـ متبرک باد نام تو! ـ
و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را…
( احمد شاملو )
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
Re: نغمه های غم
سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي
چه خيال ها گذر كرد و گذر نكرد خوابي (سعدي)
چه خيال ها گذر كرد و گذر نكرد خوابي (سعدي)
باشد اندر پرده بازي هاي پنهان , غم مخور.
- parva
- کاربر خوب
- پست: 364
- تاریخ عضویت: سهشنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
- محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
- تماس:
Re: نغمه های غم
قاصدک هان،چه خبر آوردی؟
از کجا و زکه خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری،نه زدیار و دیاری بادی،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی باکس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ،دروغ
که فریبی تو ، فریب
قاصدک هان ، ولی ...آخر .... ای وای!
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند
از کجا و زکه خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری،نه زدیار و دیاری بادی،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی باکس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ،دروغ
که فریبی تو ، فریب
قاصدک هان ، ولی ...آخر .... ای وای!
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
Re: نغمه های غم
در خم پس کوچه های زندگی آرزو گم کرده تنها می روم
در شیار روشن تاریک شب لنگ لنگان سوی فردا می روم
می روم شاید که در دشت شفق بینم آن رنگین پر خورشید را
می روم شاید به بام کهکشان بینم آن تک اختر امید را
بسته ام بار سفر از شهر خود می روم آشفته تا شهر دگر
گشته ام بیگانه با هر آشنا می روم شاید شوم بیگانه تر
در شیار روشن تاریک شب لنگ لنگان سوی فردا می روم
می روم شاید که در دشت شفق بینم آن رنگین پر خورشید را
می روم شاید به بام کهکشان بینم آن تک اختر امید را
بسته ام بار سفر از شهر خود می روم آشفته تا شهر دگر
گشته ام بیگانه با هر آشنا می روم شاید شوم بیگانه تر
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
- parva
- کاربر خوب
- پست: 364
- تاریخ عضویت: سهشنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
- محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
- تماس:
Re: نغمه های غم
مرگ سهم ماست مي دانم
قسمت چشمهاي باراني گريه بي صداست
مي دانم مادرم با نگاه خود مي گفت زندگي اشتباست
مي دانم يک نفر بهانه مي گيرد در دلش جاي پاست
مي دانم يک نفر بي گناه مي ميرد آه او آشناست مي دانم
قسمت چشمهاي باراني گريه بي صداست
مي دانم مادرم با نگاه خود مي گفت زندگي اشتباست
مي دانم يک نفر بهانه مي گيرد در دلش جاي پاست
مي دانم يک نفر بي گناه مي ميرد آه او آشناست مي دانم
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
Re: نغمه های غم
شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه تنهایی ها
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام ماهی دور از دریا
هیچکس با دل آواره من
لحظه ای همدم و همراه نبود
هیچ شهری به من سر گردان
در دروازه خود را نگشود
کولی ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل به هر کس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشود از باران
گریه هم عقده ما را نگشود
آخر قصه من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره من بعد از من
کولی دربه در صحراهاست
میرود بی خبر از آخر راه
همچنان مثل همیشه تنهاست
کولی ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
روز من قصه تنهایی ها
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام ماهی دور از دریا
هیچکس با دل آواره من
لحظه ای همدم و همراه نبود
هیچ شهری به من سر گردان
در دروازه خود را نگشود
کولی ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل به هر کس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشود از باران
گریه هم عقده ما را نگشود
آخر قصه من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره من بعد از من
کولی دربه در صحراهاست
میرود بی خبر از آخر راه
همچنان مثل همیشه تنهاست
کولی ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
Re: نغمه های غم
هر آنچه که شنیده ام چیزی نبود
جز انعکاس فریادهای خودم
در آستانه ی ایمان و اضطراب.
حالا هم می خواهم بگویم از من
و یکی دو ترانه شاداب!
بگذار هر چه می خواهد بشود٬
من از آسمان سلام آورده ام!
جز انعکاس فریادهای خودم
در آستانه ی ایمان و اضطراب.
حالا هم می خواهم بگویم از من
و یکی دو ترانه شاداب!
بگذار هر چه می خواهد بشود٬
من از آسمان سلام آورده ام!
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
- parva
- کاربر خوب
- پست: 364
- تاریخ عضویت: سهشنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
- محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
- تماس:
Re: نغمه های غم
کاش تو
می دانستی
کاش تو
می دیدی
کاش تو
میشنیدی
آری
تو
می دانستی که چقدر بیشتر از گذشته دوستت دارم.
تو
می دیدی که ذره ذره شمع وجودم که رو به خاموشی ست را برای تو آب کردم.
تو
میشنیدی ضجه های کودکانه ام عاشقانه ام رادر نیمه شبدر پیلهء تاریکم که اسم ان را بی دلیل گورستان نامیدند.
در تنهاییم در دریغ کردن شانه هایت برای سر سپردنم.ضجه هایم گریه هایم و تهی شدنم را می شنیدی.
من از تو چه می خواستم که با من اینگونه کردی؟
خواستن نم نم مهرت محبتت توقع زیادی بود؟
خواستن آغوش گرمت فقط و فقط برای قلب کوچک و سردو بی روح شده ام توقع زیادی بود؟
بگو می خواهم ((بدانم ببینم بشنوم)) حرفهای همیشه ناگفته ات را.
خجالت نکش بگو همه می داند من و عشق بی مثالم را می شناسند.
بگو فقط بگو می خواهم:
((بدانم ببینم بشنوم))
می دانستی
کاش تو
می دیدی
کاش تو
میشنیدی
آری
تو
می دانستی که چقدر بیشتر از گذشته دوستت دارم.
تو
می دیدی که ذره ذره شمع وجودم که رو به خاموشی ست را برای تو آب کردم.
تو
میشنیدی ضجه های کودکانه ام عاشقانه ام رادر نیمه شبدر پیلهء تاریکم که اسم ان را بی دلیل گورستان نامیدند.
در تنهاییم در دریغ کردن شانه هایت برای سر سپردنم.ضجه هایم گریه هایم و تهی شدنم را می شنیدی.
من از تو چه می خواستم که با من اینگونه کردی؟
خواستن نم نم مهرت محبتت توقع زیادی بود؟
خواستن آغوش گرمت فقط و فقط برای قلب کوچک و سردو بی روح شده ام توقع زیادی بود؟
بگو می خواهم ((بدانم ببینم بشنوم)) حرفهای همیشه ناگفته ات را.
خجالت نکش بگو همه می داند من و عشق بی مثالم را می شناسند.
بگو فقط بگو می خواهم:
((بدانم ببینم بشنوم))
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
Re: نغمه های غم
کاش لحظه ی مرگم امشب بود .
کاش مرغ نفست با من بود
کاش با من بودی و می گفتی
که این قصه همه در فکرم بود
کاش بانوی شهر مشرق با من بود
کاش با مهربانی و خوبی با من بود
کاش چشمانم میدید روزی را
که دستانت محرم دردم بود
سیل اشکی گرفت چشمم را
این ها همه قصه ی عشقم بود
بی تو حتی در اوج خنده هام
بر لب خشکیده ام ماتم بود
کاش با من بودی همه ی ذکرم بود
این ذکر همه در فکرم بود
این ای کاشها همه در فکرم بود
خاطر من همه شب ماتم بود
کاش لحظه ای با من می بودی
آن لحظه به خدا قسم لحظه ی شادم بود
آن شادی را ندیدم هرگز من
آن شادی همه در فکرم بود
تجربه ی بی مهری مرگ من است
این گفته کلام آخر بود
کاش میگفتی حرفی که رازت بود
که همه دردم در رازت بود
کاش میگفتی حرف دلت را
ولی این حرف دل صدای نازت بود
این نگفتن ارزش غم را نداشت
غم من نگفتن رازت بود
روزگاری غم و غصه ی من
صدای دلنواز سازت بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود
م.ص
کاش مرغ نفست با من بود
کاش با من بودی و می گفتی
که این قصه همه در فکرم بود
کاش بانوی شهر مشرق با من بود
کاش با مهربانی و خوبی با من بود
کاش چشمانم میدید روزی را
که دستانت محرم دردم بود
سیل اشکی گرفت چشمم را
این ها همه قصه ی عشقم بود
بی تو حتی در اوج خنده هام
بر لب خشکیده ام ماتم بود
کاش با من بودی همه ی ذکرم بود
این ذکر همه در فکرم بود
این ای کاشها همه در فکرم بود
خاطر من همه شب ماتم بود
کاش لحظه ای با من می بودی
آن لحظه به خدا قسم لحظه ی شادم بود
آن شادی را ندیدم هرگز من
آن شادی همه در فکرم بود
تجربه ی بی مهری مرگ من است
این گفته کلام آخر بود
کاش میگفتی حرفی که رازت بود
که همه دردم در رازت بود
کاش میگفتی حرف دلت را
ولی این حرف دل صدای نازت بود
این نگفتن ارزش غم را نداشت
غم من نگفتن رازت بود
روزگاری غم و غصه ی من
صدای دلنواز سازت بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود
م.ص
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.
شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازندهاش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي
ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن
شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازندهاش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي
ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن
Re: نغمه های غم
تورو دوست دارم زیاد
نگو پس دلت میاد
من و تنهام بـــــذاری
توی آخرین وداع
وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقته رفتنه
تورو میسپــــــرم به خاک
تورو میسپــــــرم به عشق
برو با ستـــــــــــــــارهها
تورودوست دارم
مثل حس دوبارهی تولدت
تورودوست دارم
وقتی میگذری همیشه از خودت
تورودوست دارم مثل
خواب خوب بچگی
بغلت میگیرم و میرم به سادگی
تورودوست دارم
مثل دلتنگیای وقته سفر
تورودوست دارم
مثل حس لطیف وقت سحر
مثل کودکی تورو بغلت میگیرم و
این دل غریبم و با تو میسپرم به خاک
توی آخرین وداع
وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقته رفتنه
تورو میسپــــــرم به خاک
تورو میسپــــــرم به عشق
برو با ستـــــــــــــــارهها
نگو پس دلت میاد
من و تنهام بـــــذاری
توی آخرین وداع
وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقته رفتنه
تورو میسپــــــرم به خاک
تورو میسپــــــرم به عشق
برو با ستـــــــــــــــارهها
تورودوست دارم
مثل حس دوبارهی تولدت
تورودوست دارم
وقتی میگذری همیشه از خودت
تورودوست دارم مثل
خواب خوب بچگی
بغلت میگیرم و میرم به سادگی
تورودوست دارم
مثل دلتنگیای وقته سفر
تورودوست دارم
مثل حس لطیف وقت سحر
مثل کودکی تورو بغلت میگیرم و
این دل غریبم و با تو میسپرم به خاک
توی آخرین وداع
وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقته رفتنه
تورو میسپــــــرم به خاک
تورو میسپــــــرم به عشق
برو با ستـــــــــــــــارهها
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
Re: نغمه های غم
به زندگی چشم دوختم
همان چیزی که از چشمه امروز می جوشد
و تا غروب برای دیدنش مجال نیست
همان چیزی که امروز تنها می توانم زیست
چه می توانم کرد ؟
وقتی سوزش حسرت
روی زخم های کهنه
همیشه ماندنی است
و من هنوز سرگرم زنده ماندنم ؟
این فرصتی است
که زخم و حسرت
در جای امنی از قلب من زندگی کنند
این فرصتی است
که رها شوند
چشم هایم
از چشم های مردی که
به آسمان دیروز خویش خیره مانده است .
همان چیزی که از چشمه امروز می جوشد
و تا غروب برای دیدنش مجال نیست
همان چیزی که امروز تنها می توانم زیست
چه می توانم کرد ؟
وقتی سوزش حسرت
روی زخم های کهنه
همیشه ماندنی است
و من هنوز سرگرم زنده ماندنم ؟
این فرصتی است
که زخم و حسرت
در جای امنی از قلب من زندگی کنند
این فرصتی است
که رها شوند
چشم هایم
از چشم های مردی که
به آسمان دیروز خویش خیره مانده است .
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد