شاعرانه ها
مدیر انجمن: Moh3n II
- sungirl
- كاربر عالي
- پست: 2180
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 4 شهریور 1389, 3:34 pm
- محل اقامت: آنجا که دل خوش است
Re: شاعرانه ها
عجب حال و هوایی دارد این دل
********************
عجب حال و هوایی دارد این دل
بهر گوشه نگاهی دارد این دل
بهرسومی کشد ماراعجب نیست
هوای باران بهاری دارد این دل
ناله اش تا هفت آسمان بلند است
نغمه های سوزناکی دارد این دل
خورشید در نگاهش شعله افروز
ابرتیره و تار ره ندارد به این دل
بیا ای عشق با دل هم نشین باش
ره رسوایی و شیدایی دارد این دل
من چو مجنونی اسیر لیلی پرستی
چو لیلی هوای مجنون دارد این دل
بیا عاشق کشی دیگر مرا بس
ببین زنجیر به پایم دارد این دل
گرت زنجیر ز پایم وانهی تو
شکوه وآه وفغانی دارداین دل
مهر،شروشور جوانی رفته از دست
فقط خواب و خیالی دارد این دل
مهرداد عسکری بهبهانی
********************
عجب حال و هوایی دارد این دل
بهر گوشه نگاهی دارد این دل
بهرسومی کشد ماراعجب نیست
هوای باران بهاری دارد این دل
ناله اش تا هفت آسمان بلند است
نغمه های سوزناکی دارد این دل
خورشید در نگاهش شعله افروز
ابرتیره و تار ره ندارد به این دل
بیا ای عشق با دل هم نشین باش
ره رسوایی و شیدایی دارد این دل
من چو مجنونی اسیر لیلی پرستی
چو لیلی هوای مجنون دارد این دل
بیا عاشق کشی دیگر مرا بس
ببین زنجیر به پایم دارد این دل
گرت زنجیر ز پایم وانهی تو
شکوه وآه وفغانی دارداین دل
مهر،شروشور جوانی رفته از دست
فقط خواب و خیالی دارد این دل
مهرداد عسکری بهبهانی
ما همه با هم رفیقیم ^_^
Re: شاعرانه ها
غريب است دوست داشتن
وعجيب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتي ميدانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ...
ونفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده ؛ به بازيش ميگيريم
هر چه او عاشقتر ، ما سرخوشتر
هر چه او دل نازکتر ، ما بي رحم تر ...
تقصير از ما نيست ؛
تمامي قصه هاي عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شدهاند
وعجيب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتي ميدانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ...
ونفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده ؛ به بازيش ميگيريم
هر چه او عاشقتر ، ما سرخوشتر
هر چه او دل نازکتر ، ما بي رحم تر ...
تقصير از ما نيست ؛
تمامي قصه هاي عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شدهاند
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
- ofpersia
- کاربر ساده
- پست: 53
- تاریخ عضویت: یکشنبه 3 بهمن 1389, 3:10 am
- محل اقامت: هر کجا هستم باشم آسمان مال من است
- تماس:
Re: شاعرانه ها
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا، هر آنچه گویی هستم
اما تو چنان که مینمایی هستی؟!
(خیام)
davadava
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا، هر آنچه گویی هستم
اما تو چنان که مینمایی هستی؟!
(خیام)
davadava
آخرین ویرایش توسط ofpersia در جمعه 29 بهمن 1389, 9:50 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
کاش به زمانی بر می گشتم که تمام غمم شکستن نوک مدادم بود...
_____________________________________________________
___ www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir
_____________________________________________________
_____________________________________________________
___ www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir
_____________________________________________________
- ofpersia
- کاربر ساده
- پست: 53
- تاریخ عضویت: یکشنبه 3 بهمن 1389, 3:10 am
- محل اقامت: هر کجا هستم باشم آسمان مال من است
- تماس:
Re: شاعرانه ها
شقايق گفت :با خنده نه بيمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حديث ديگري دارم
گلي بودم به صحرايي نه با اين رنگ و زيبايي
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شيدايي
يکي از روزهايي که زمين تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش مي سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بي تاب و خشکيده تنم در آتشي مي سوخت
ز ره آمد يکي خسته به پايش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پيداي پيدا بود ز آنچه زير لب
مي گفت :
شنيدم سخت شيدا بود نمي دانم چه بيماري
به جان دلبرش افتاده بود- اما
طبيبان گفته بودندش
اگر يک شاخه گل آرد
ازآن نوعي که من بودم
بگيرند ريشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
براي دلبرش آندم
شفا يابد
چنانچه با خودش مي گفت بسي کوه و بيابان را
بسي صحراي سوزان را به دنبال گلش بوده
و يک دم هم نياسوده که افتاد چشم او ناگه
به روي من
بدون لحظه اي ترديد شتابان شد به سوي من
به آساني مرا با ريشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد
و او مي رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا مي کرد
پس از چندي
هوا چون کوره آتش زمين مي سوخت
و ديگر داشت در دستش تمام ريشه ام مي سوخت
به لب هايي که تاول داشت گفت:اما چه بايد کرد؟
در اين صحرا که آبي نيست
به جانم هيچ تابي نيست
اگر گل ريشه اش سوزد که واي بر من
براي دلبرم هرگز
دوايي نيست
واز اين گل که جايي نيست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!
نمي فهميد حالش را چنان مي رفت و
من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم مي سوخت اما راه پايان کو ؟
نه حتي آب، نسيمي در بيابان کو ؟
و ديگر داشت در دستش تمام جان من مي سوخت
که ناگه
روي زانوهاي خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبريز ماتم شد کمي انديشه کرد- آنگه
مرا در گوشه اي از آن بيابان کاشت
نشست و سينه را با سنگ خارايي
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صداي قلب او گويي جهان را زيرو رو مي کرد
زمين و آسمان را پشت و رو مي کرد
و هر چيزي که هرجا بود با غم رو به رو مي کرد
نمي دانم چه مي گويم ؟ به جاي آب، خونش را
به من مي داد و بر لب هاي او فرياد
بمان اي گل
که تو تاج سرم هستي
دواي دلبرم هستي
بمان اي گل
ومن ماندم
نشان عشق و شيدايي
و با اين رنگ و زيبايي
و نام من شقايق شد
گل هميشه عاشق شد
اگر سرخم چنان آتش حديث ديگري دارم
گلي بودم به صحرايي نه با اين رنگ و زيبايي
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شيدايي
يکي از روزهايي که زمين تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش مي سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بي تاب و خشکيده تنم در آتشي مي سوخت
ز ره آمد يکي خسته به پايش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پيداي پيدا بود ز آنچه زير لب
مي گفت :
شنيدم سخت شيدا بود نمي دانم چه بيماري
به جان دلبرش افتاده بود- اما
طبيبان گفته بودندش
اگر يک شاخه گل آرد
ازآن نوعي که من بودم
بگيرند ريشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
براي دلبرش آندم
شفا يابد
چنانچه با خودش مي گفت بسي کوه و بيابان را
بسي صحراي سوزان را به دنبال گلش بوده
و يک دم هم نياسوده که افتاد چشم او ناگه
به روي من
بدون لحظه اي ترديد شتابان شد به سوي من
به آساني مرا با ريشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد
و او مي رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا مي کرد
پس از چندي
هوا چون کوره آتش زمين مي سوخت
و ديگر داشت در دستش تمام ريشه ام مي سوخت
به لب هايي که تاول داشت گفت:اما چه بايد کرد؟
در اين صحرا که آبي نيست
به جانم هيچ تابي نيست
اگر گل ريشه اش سوزد که واي بر من
براي دلبرم هرگز
دوايي نيست
واز اين گل که جايي نيست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!
نمي فهميد حالش را چنان مي رفت و
من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم مي سوخت اما راه پايان کو ؟
نه حتي آب، نسيمي در بيابان کو ؟
و ديگر داشت در دستش تمام جان من مي سوخت
که ناگه
روي زانوهاي خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبريز ماتم شد کمي انديشه کرد- آنگه
مرا در گوشه اي از آن بيابان کاشت
نشست و سينه را با سنگ خارايي
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صداي قلب او گويي جهان را زيرو رو مي کرد
زمين و آسمان را پشت و رو مي کرد
و هر چيزي که هرجا بود با غم رو به رو مي کرد
نمي دانم چه مي گويم ؟ به جاي آب، خونش را
به من مي داد و بر لب هاي او فرياد
بمان اي گل
که تو تاج سرم هستي
دواي دلبرم هستي
بمان اي گل
ومن ماندم
نشان عشق و شيدايي
و با اين رنگ و زيبايي
و نام من شقايق شد
گل هميشه عاشق شد
کاش به زمانی بر می گشتم که تمام غمم شکستن نوک مدادم بود...
_____________________________________________________
___ www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir
_____________________________________________________
_____________________________________________________
___ www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir
_____________________________________________________
- ofpersia
- کاربر ساده
- پست: 53
- تاریخ عضویت: یکشنبه 3 بهمن 1389, 3:10 am
- محل اقامت: هر کجا هستم باشم آسمان مال من است
- تماس:
Re: شاعرانه ها
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
8888888888888888888888888888888888888
اما تو چیز دیگری
زیبا فراوان دیده ام ,اما تو چیز دیگری
صدها گلستان دیده ام ,اما تو چیز دیگری
دانی که در هر مجلسی ,گلهای عطر افشان بسی
دیدست و بیند هر کسی ,اما تو چیز دیگری
از بوی گل مطلوبتر ,ازمهوشان محبوبتر
این یک از ان یک خوبتر ,اما تو چیز دیگری
بس شوخ جانی دیده ام ,باغ جوانی دیده ام
زانها که دانی دیده ام ,اما تو چیز دیگری
بر گلرخان دل بسته ام ,وصل نکویان جسته ام
زنجیر ها بگسسته ام ,اما تو چیز دیگری
گلهای خندان دیده ام ,خورشید تابان دیده ام
صد رهزن جان دیده ام ,اما تو چیز دیگری
در صحبت گل پیکران ,در خیل شیرین دختران
دیدم تو را با دیگران ,اما تو چیز دیگری
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
8888888888888888888888888888888888888
اما تو چیز دیگری
زیبا فراوان دیده ام ,اما تو چیز دیگری
صدها گلستان دیده ام ,اما تو چیز دیگری
دانی که در هر مجلسی ,گلهای عطر افشان بسی
دیدست و بیند هر کسی ,اما تو چیز دیگری
از بوی گل مطلوبتر ,ازمهوشان محبوبتر
این یک از ان یک خوبتر ,اما تو چیز دیگری
بس شوخ جانی دیده ام ,باغ جوانی دیده ام
زانها که دانی دیده ام ,اما تو چیز دیگری
بر گلرخان دل بسته ام ,وصل نکویان جسته ام
زنجیر ها بگسسته ام ,اما تو چیز دیگری
گلهای خندان دیده ام ,خورشید تابان دیده ام
صد رهزن جان دیده ام ,اما تو چیز دیگری
در صحبت گل پیکران ,در خیل شیرین دختران
دیدم تو را با دیگران ,اما تو چیز دیگری
کاش به زمانی بر می گشتم که تمام غمم شکستن نوک مدادم بود...
_____________________________________________________
___ www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir
_____________________________________________________
_____________________________________________________
___ www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir www.sonqor.cgig.ir
_____________________________________________________
Re: شاعرانه ها
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم / خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم / خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم / در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم / و بی تو لحظه ای حتی دلم طالق نمی آرد / و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد / چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ / چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟ / خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی / خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی / خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم / خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !
حق كهنسال تر از قانون است ......
Re: شاعرانه ها
دیروز
به رقص کولیانه ی آتش
که پنجره چوبین همسایه را
در خود می جوید،خندیدیم
امروز
نیز بر جنازه ی گور کن
که روزی تمام
بی گور و بی کفن بر خاک مانده بود
فردا،
خدایا!
لبهایمان را با کدام درد بشکافیم؟
به رقص کولیانه ی آتش
که پنجره چوبین همسایه را
در خود می جوید،خندیدیم
امروز
نیز بر جنازه ی گور کن
که روزی تمام
بی گور و بی کفن بر خاک مانده بود
فردا،
خدایا!
لبهایمان را با کدام درد بشکافیم؟
Re: شاعرانه ها
جنگل آدما
تنهاترین درختم تو جنگل آدما
رو تن من نشسته زخم هزار ادعا
پای رفاقت من افتاده توی تله
نارو زدن یه عمره قانون این جنگله!
زنجیر پای خستم،تو خاک نحس جنگل
شبنم رو تن من،یا بغض خیس تاول
لنگ یه همسایه ام،تو جنگل آدما
امون من بریده از این همه ادعا
رو تن من کشیدی یه قلب یادگاری
سینه من رفیقه با خنجری که داری
تنهاترین درختم تو جنگل آدما
رو تن من نشسته زخم هزار ادعا
پای رفاقت من افتاده توی تله
نارو زدن یه عمره قانون این جنگله!
زنجیر پای خستم،تو خاک نحس جنگل
شبنم رو تن من،یا بغض خیس تاول
لنگ یه همسایه ام،تو جنگل آدما
امون من بریده از این همه ادعا
رو تن من کشیدی یه قلب یادگاری
سینه من رفیقه با خنجری که داری
Re: شاعرانه ها
بیراهه هم برای خودش راهیست
وقتی من را به تو برساند ..
. . .
و حوصله
چه زود بیطاقت میشود
در ادامه راهی که
به تو ختم نمیشود ..
. . .
وقتی که کلمات، تو را میخوانند و تو در بودنم جاری نمیشوی…
دوباره عشق
در میان لبانم
بیصدا مینشیند
تا
صدایش کنی..
. . .
به من گفت همه رو ول کن … باید دور همه رو خط بکشی
ولی خودش جلوی آینه دور چشمشو خط کشید و رفت سر قرار
. . .
اگر او برای تو ساخته شده! من برای تو ویران شدهام … !!!
. . .
حوّایت میشدم
اگر سیبِ سرخی داشتی
حیف
آدم نیستی!!!
. . .
از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی..
. . .
چطور می توان به تاول های پا گفت :
که تمام مسیر طی شده، اشتباه بوده . . .!
. . .
چه ازدحامی به پا کرده ای در من،
همین تو یک نفر !
. . .
تنها نرو! این راه رفتن نیست ..
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمیدونی
تنها نرو! تنها نمیتونی ..
من حال این روزاتو میدونم .
چیزی نگو! چشماتو میخونم..
وقتی من را به تو برساند ..
. . .
و حوصله
چه زود بیطاقت میشود
در ادامه راهی که
به تو ختم نمیشود ..
. . .
وقتی که کلمات، تو را میخوانند و تو در بودنم جاری نمیشوی…
دوباره عشق
در میان لبانم
بیصدا مینشیند
تا
صدایش کنی..
. . .
به من گفت همه رو ول کن … باید دور همه رو خط بکشی
ولی خودش جلوی آینه دور چشمشو خط کشید و رفت سر قرار
. . .
اگر او برای تو ساخته شده! من برای تو ویران شدهام … !!!
. . .
حوّایت میشدم
اگر سیبِ سرخی داشتی
حیف
آدم نیستی!!!
. . .
از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی..
. . .
چطور می توان به تاول های پا گفت :
که تمام مسیر طی شده، اشتباه بوده . . .!
. . .
چه ازدحامی به پا کرده ای در من،
همین تو یک نفر !
. . .
تنها نرو! این راه رفتن نیست ..
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمیدونی
تنها نرو! تنها نمیتونی ..
من حال این روزاتو میدونم .
چیزی نگو! چشماتو میخونم..
تنها نرو! این راه رفتن نیست ..
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمیدونی
تنها نرو! تنها نمیتونی ..
من حال این روزاتو میدونم .
چیزی نگو! چشماتو میخونم..
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمیدونی
تنها نرو! تنها نمیتونی ..
من حال این روزاتو میدونم .
چیزی نگو! چشماتو میخونم..
Re: شاعرانه ها
اگر تمام ابرهای دنیا ببارند,گلهای قالی نخواهند شکفت
این قانون زیر پا ماندن است
این قانون زیر پا ماندن است
Re: شاعرانه ها
با هم میشه مثل ماه درخشید
میشه به زمین ستاره بخشید
با هم میشه تو روزای ابری
از گم شدن خورشید نترسید
با هم میشه آفتابو صدا کرد
خاکو معتبر مثل طلا کرد
با هم میشه سنگ بی صدا رو
با ناز ترانه آشنا کرد
با هم پشت ما کوهه
نمیترسیم نمی افتیم نمی بازیم
این آواز نمیمیره تا وقتی که هم آوازیم
بتازه غصه تا میخواد بتازه
نسازه روزگار با ما نسازه
شب و روز طعنه دشمن دوباره
بباره از در و دیوار بباره
میشه به زمین ستاره بخشید
با هم میشه تو روزای ابری
از گم شدن خورشید نترسید
با هم میشه آفتابو صدا کرد
خاکو معتبر مثل طلا کرد
با هم میشه سنگ بی صدا رو
با ناز ترانه آشنا کرد
با هم پشت ما کوهه
نمیترسیم نمی افتیم نمی بازیم
این آواز نمیمیره تا وقتی که هم آوازیم
بتازه غصه تا میخواد بتازه
نسازه روزگار با ما نسازه
شب و روز طعنه دشمن دوباره
بباره از در و دیوار بباره
تنها نرو! این راه رفتن نیست ..
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمیدونی
تنها نرو! تنها نمیتونی ..
من حال این روزاتو میدونم .
چیزی نگو! چشماتو میخونم..
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمیدونی
تنها نرو! تنها نمیتونی ..
من حال این روزاتو میدونم .
چیزی نگو! چشماتو میخونم..
Re: شاعرانه ها
از زیر سنگ هم شده پیدایم کن!
دارم کم کم این فیلم را باور می کنم
و این سیاهی لشکر عظیم
عجیب خوب بازی می کنند.
در خیابان ها
کافه ها
کوچه ها
هی جا عوض می کنند و
همین که سر برگردانم
صحنه ی بعدی را آماده کرده اند
از لابلای فصل های نمایش
بیرونم بکش
برفی بر پیراهنم نشانده اند
که آب نمی شود
از کلماتی چون خورشید هم استفاده کردم
نشد!
و این آدم برفیِ درون
که هی اسکلت صدایش می کنند
عمق زمستان است در من.
اصلا
از عمق تاریک صحنه پیدایم کن!
از پروژکتورهای روز و شب
از سکانس های تکراری زمین، خسته ام!
دریا را تا می کنم
می گذارم زیر سرم
زل می زنم
به مقوای سیاه چسبیده به آسمان
و با نوار جیرجیرک به خواب می روم
نوار را که برگردانند
خروس می خواند.
*
از توی کمد هم شده پیدایم کن!
می ترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند
یا گلوله ای در سرم شلیک
و بعد بگویند:
" خُب،
نقشت این بود"
دارم کم کم این فیلم را باور می کنم
و این سیاهی لشکر عظیم
عجیب خوب بازی می کنند.
در خیابان ها
کافه ها
کوچه ها
هی جا عوض می کنند و
همین که سر برگردانم
صحنه ی بعدی را آماده کرده اند
از لابلای فصل های نمایش
بیرونم بکش
برفی بر پیراهنم نشانده اند
که آب نمی شود
از کلماتی چون خورشید هم استفاده کردم
نشد!
و این آدم برفیِ درون
که هی اسکلت صدایش می کنند
عمق زمستان است در من.
اصلا
از عمق تاریک صحنه پیدایم کن!
از پروژکتورهای روز و شب
از سکانس های تکراری زمین، خسته ام!
دریا را تا می کنم
می گذارم زیر سرم
زل می زنم
به مقوای سیاه چسبیده به آسمان
و با نوار جیرجیرک به خواب می روم
نوار را که برگردانند
خروس می خواند.
*
از توی کمد هم شده پیدایم کن!
می ترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند
یا گلوله ای در سرم شلیک
و بعد بگویند:
" خُب،
نقشت این بود"
تنها نرو! این راه رفتن نیست ..
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمیدونی
تنها نرو! تنها نمیتونی ..
من حال این روزاتو میدونم .
چیزی نگو! چشماتو میخونم..
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمیدونی
تنها نرو! تنها نمیتونی ..
من حال این روزاتو میدونم .
چیزی نگو! چشماتو میخونم..
Re: شاعرانه ها
به طرز عاشقانه ای به من نگاه می کنی
و با همین نگاه خود مرا تباه می کنی
برای هیچ کس غزل به غیر تو نگفته ام
تو هم به مستی غزل به من نگاه می کنی
غروب بود و لحظه ی تلاقی نگاه ما
که تازه مطمئن شدم تو هم گناه می کنی
تو با نگاه دیگری به من اشاره می کنی
زمینه را برای عشق رو به راه می کنی
مدام در هراسم از "خمار چشم های تو"
که روزگار عشق را شب سیاه می کنی
نگو که فصل عاشقی برای تو گذشته است
به جان عاشقان قسم که اشتباده می کنی
و با همین نگاه خود مرا تباه می کنی
برای هیچ کس غزل به غیر تو نگفته ام
تو هم به مستی غزل به من نگاه می کنی
غروب بود و لحظه ی تلاقی نگاه ما
که تازه مطمئن شدم تو هم گناه می کنی
تو با نگاه دیگری به من اشاره می کنی
زمینه را برای عشق رو به راه می کنی
مدام در هراسم از "خمار چشم های تو"
که روزگار عشق را شب سیاه می کنی
نگو که فصل عاشقی برای تو گذشته است
به جان عاشقان قسم که اشتباده می کنی
Re: شاعرانه ها
کشتی نساز ای نوح,طوفان نخواهد آمد
بر شوره زار دل ها باران نخواهد آمد
شاید به شعر تلخم خورده بگیری اما
جایی که سینه خالیست ایمان نخواهد آمد
رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن
آن((مرد)) تا نیاید ,باران نخواهد آمد
بر شوره زار دل ها باران نخواهد آمد
شاید به شعر تلخم خورده بگیری اما
جایی که سینه خالیست ایمان نخواهد آمد
رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن
آن((مرد)) تا نیاید ,باران نخواهد آمد
Re: شاعرانه ها
گه ز خود می پرسم که کجای کارم؛
آنقدر می دانم که به تقدیر و قضا معتقدم
سخت باور دارم که روز میعادی هست
گر به دلدادگی باد صبا می خندم لحظه ای نیز
به دلتنگی ابر گریه ام می گیرد
و به پرپر شدن غنچه, دلم می سوزد
من در احساس لطیفم
غرق در برکه پر فیض الهی هستم
دوست دارم که شبم با نمازم به هم آمیزد و
روز با صداقت به سرانجام رسد
دوست دارم که به گلدان سفید گل رز
دست رفاقت بدهم
دوست دارم گل محبوبه ی شب را
به شبم هدیه کنم و
به برگ گل سرخ بنویسم که:
خدا تن زیبایی ها را می سراید با عشق
دوست دارم بگریزم ز خودم
بند بر پای هوسها بزنم و دو چشمانم را
پای میز عدالت بکشم و دلم را اما...
بسپارم به خدا
آنقدر می دانم که به تقدیر و قضا معتقدم
سخت باور دارم که روز میعادی هست
گر به دلدادگی باد صبا می خندم لحظه ای نیز
به دلتنگی ابر گریه ام می گیرد
و به پرپر شدن غنچه, دلم می سوزد
من در احساس لطیفم
غرق در برکه پر فیض الهی هستم
دوست دارم که شبم با نمازم به هم آمیزد و
روز با صداقت به سرانجام رسد
دوست دارم که به گلدان سفید گل رز
دست رفاقت بدهم
دوست دارم گل محبوبه ی شب را
به شبم هدیه کنم و
به برگ گل سرخ بنویسم که:
خدا تن زیبایی ها را می سراید با عشق
دوست دارم بگریزم ز خودم
بند بر پای هوسها بزنم و دو چشمانم را
پای میز عدالت بکشم و دلم را اما...
بسپارم به خدا