صفحه 17 از 18

Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 13 مهر 1389, 3:07 pm
توسط دخترپارس
جستجوی عشق
همیشه می خواستم بدانم عشق چیست ، کجاست و چگونه است
تا به امروز به هر دری زدم به در بسته زدم
اما چند وقتی است تنها به گفته حلاج می اندیشم
از او پرسیدند : عشق چیست ؟ گفت : امروز بینی و فردا و پس فردا
آن روز او را کشتند و دیگر روز سوزاندند و روز سوم خاکسترش به باد دادند
در کلام حلاج عشق یعنی فنا شدن
شاید عشقی که در پی آنیم عشق نیست
عشقی که ما را به معنا رساند عشق است
و عشق چه دردناک و شیرین است که هم وصال دارد و هم فراق !


Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 13 مهر 1389, 3:18 pm
توسط FarshiD
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت...
زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت...
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم...
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت...
روز میلاد،همان روز که عاشق شده بود...
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت...
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید...
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت...
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد...
پسری ساده بود که یک روز کبوتر شد و رفت...

Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 13 مهر 1389, 3:24 pm
توسط FarshiD
خدايا كفر نمي‌گويم،
پريشانم،
چه مي‌خواهي‌ تو از جانم؟!
مرا بي ‌آنكه خود خواهم اسير زندگي ‌كردي.
خداوندا!
اگر روزي ‌ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي ‌تكه ناني
‌به زير پاي‌ نامردان بياندازي‌
و شب آهسته و خسته
تهي‌ دست و زبان بسته
به سوي ‌خانه باز آيي
زمين و آسمان را كفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خيز تابستان
تنت بر سايه‌ي ‌ديوار بگشايي
لبت بر كاسه‌ي‌ مسي‌ قير اندود بگذاري
و قدري آن طرف‌تر
عمارت‌هاي ‌مرمرين بيني‌
و اعصابت براي‌ سكه‌اي‌ اين‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمين و آسمان را كفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!
خداوندا!
اگر روزي‌ بشر گردي‌
ز حال بندگانت با خبر گردي‌
پشيمان مي‌شوي‌ از قصه خلقت از اين بودن، از اين بدعت.
خداوندا تو مسئولي.
خداوندا تو مي‌داني‌ كه انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است،
چه رنجي ‌مي‌كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است

Re: نغمه های غم

ارسال شده: دوشنبه 19 مهر 1389, 8:41 am
توسط Unknown
دلم عجیب گرفته
و هیچ چیز

نه این دقایق خوشبو ، که روی شاخه نارنج می شود
خاموش

نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این
گل شب بوست

نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند

و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد .

Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 20 مهر 1389, 12:06 am
توسط FarshiD
گاهي ست که تنها شده ام

قصه غربت غم ها شده ام

وسعت درد فقط سهم من است

باز هم قسمت غم ها شده ام

ديگر آيينه زمن بي خبر است

که اسير شب يلدا شده ام

من که بي تاب شقايق بودم

همدم سردي يخ ها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنند

تا نبينم که چه تنها شده ام

من که بي تاب شقايق بودم

همدم سردي يخ ها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنند

تا نبينم که چه تنها شده ام

Re: نغمه های غم

ارسال شده: شنبه 20 آذر 1389, 9:20 am
توسط eli
دلتنگی من،
از نبودن تو نیست.
می ترسم،
در کوله بارم،
وقتی که می آیی،
جایی برای تو نباشد.
و من،
رفته باشم

Re: نغمه های غم

ارسال شده: یک‌شنبه 21 آذر 1389, 8:48 am
توسط eli
قصه ی ما هیچوفت کلاغ نداشت

تا به خانه اش برســـــــد...

Re: نغمه های غم

ارسال شده: یک‌شنبه 21 آذر 1389, 8:50 am
توسط eli
تو را که از دلـــم کم می کــنم

باقیمانده صـــــــفـر می شود

Re: نغمه های غم

ارسال شده: یک‌شنبه 21 آذر 1389, 10:32 am
توسط eli
به سراغ من اگر می آیی دگر آسوده بیا

چند وقتی ست که فولاد شده چینی نازک تنهایی من

Re: نغمه های غم

ارسال شده: دوشنبه 22 آذر 1389, 8:32 am
توسط eli
بیهوده تلاش نكن !
هر چقدر هم كه چشمانت را محكم بفشاری
رویای از دست رفته ات باز نمی گردد
وقتی از خواب پریده باشی ...

Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 23 آذر 1389, 10:07 am
توسط eli
گفتی: ما به "درد "هم نمی خوریم....اما هرگز نفهمیدی من تو را برای "دردهایم" نمی خواستم...!!

Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 23 آذر 1389, 10:11 am
توسط eli
دست خودمان نیست که روی حرفمان نمی مانیم؛

ما بر زمینی ایستاده ایم که هر روز خودش را دور می زند

Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 23 آذر 1389, 10:12 am
توسط eli
نقاش نیستم...
اما...
تمام لحظه های بی توبودن را درد
میکشم

Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 23 آذر 1389, 10:14 am
توسط eli
تو یک تنه ...

تمام "یکی نبود" های قصه ای

Re: نغمه های غم

ارسال شده: سه‌شنبه 23 آذر 1389, 10:18 am
توسط eli
انگشتت را هرجای نقشه خواستی بگذار فرقی نمی کند
تنهایی من عمیق ترین جای جهان است و
انگشتان تو هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد